اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گل

نویسه گردانی: GL
گل . [ گ َ ] (اِ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن ۞ .
- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن .
- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن .
- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن .
|| گریبان .یقه (در لهجه ٔ قزوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
سیاه گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 256 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غ...
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان و هیجده هزارگزی جنوب خاوری قیدار واقع است و 516...
زرین گل . [ زَرْ ری گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
گل گستر. [ گ ُ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) گسترنده ٔ گل . آورنده ٔ گل . پراکننده ٔ گل : راست گفتی رخش گلستان بودمی سوری بهار گل گستر.فرخی (دیوان چ ...
گل گنبد. [ گ ُ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقعدر 24هزارگزی باختر چکنه ٔ بالا. هوای آن معتدل و...
گل گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن گل چراغ . عمل گرفتن فتیله ٔ چراغ . گرفتن سوخته ٔ چراغ به گل گیر. || کم کردن گلهای درختی برای ب...
گل گیری . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
گل گنده . [ گ ُ گ َ دَ / دِ] (اِ مرکب ) نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بدبو میشود. و زنان به جهت فربهی حلوا کنند و خورند. (برهان ) (آنندرا...
گل لحنه . [ گ ُ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کلم گل . (ناظم الاطباء).
گل ماله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.