اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گلرنگ

نویسه گردانی: GLRNG
گلرنگ . [ گ ُرَ ] (ص مرکب ) به رنگ گل . سرخ رنگ . سرخ :
گلرنگ شود چو روی شویی همه جو
مشکین گردد چو مو فشانی همه کو.

رودکی .


دگرباره بیدار شد خفته مرد
برآشفت و رخسار گلرنگ کرد.

فردوسی .


تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ
تا به بیجاده ٔ گلرنگ بماند گل نار.

فرخی .


ملک بر فرش دیباهای گلرنگ
جنیبت راندو سوی قصر شد تنگ .

نظامی .


ملک حیران شد کآن روی گلرنگ
چرا شد شاد و چون شد باز دلتنگ .

نظامی .


چندان سر خود بکوفت بر سنگ
کز خون همه کوه گشت گلرنگ .

نظامی (لیلی و مجنون ص 145).


ساقی بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نوای بر چنگ .

سعدی (طیبات ).


باده ٔ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک
نُقلش از لعل نگار و نَقلش از یاقوت خام .

حافظ.


پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود.

حافظ.


از آن چون زخم میسازم گریبان پاره از شادی
که خونم رزق آن لبهای گلرنگ است میدانم .

صائب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
گلرنگ . [ گ ُ رَ ] (اِخ ) نام اسب رستم است : || نام اسب فریدون : برآمد چو باد دمان از برش بشد تیز گلرنگ زیر اندرش . فردوسی .سرش تیز شد کینه...
بور گلرنگ . [ رِ گ ُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . خورشید : چو برزد بامدادان بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ .نظامی .
گل رنگ . [ گ ُ ل ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کاجیره . کاچیره . کازیره . گل عصفر. گل کاغاله . بهرمان . کافشه . احریض . و رجوع به کاجیره ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.