گنبد
نویسه گردانی:
GNBD
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 18هزارگزی شمال باختری سراسکند و 15هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 440 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، حبوبات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) درحدود یک فرسخی شمالی فراشبند است . (از دهات بلوک فراشبند فارس ). (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 228).
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دیهی است در پنج فرسنگ و نیمی ششتمد و عامه آنرا اکنون گنبد گویند و اهل قلم جنبد نویسند. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص ...
گنبد (به پهلوی: گومبت)[۱] یک سازهی معماری شبیه نیمکره توخالی است. تاریخ ساخت گنبد با مواد گوناگون به ماقبل تاریخ میرسد. گنبدهای مقرنس (به انگلیسی: ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گنبد گل . [ گُم ْ ب َ دِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غنچه ٔ گل . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : فریب گنبد نیلوفری مخور که کنون اجل چو گ...
آق گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک شرف خانه ، بساحل دریاچه ٔ ارومیّه .
بن گنبد. [ ب ُ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربنه سفلی است که در بخش سربنه شهرستان اراک واقع است . و 369 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرا...
گل گنبد. [ گ ُ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقعدر 24هزارگزی باختر چکنه ٔ بالا. هوای آن معتدل و...
گنبد زدن . [گُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از جست حیوانات که به هر چهار پا جهند، مانند: جست آهو. (بهار عجم ) (آنندراج ). گنبد. گنبده . گنبدی...
گنبد سبز. [ گُم ْ ب َ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبز گنبد. کنایه از آسمان است : که آویخته ست اندرین سبز گنبدمر این تیره گوی درشت کلان...