لباب
نویسه گردانی:
LBAB
لباب . [ ل ُ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی حذیمة را. (منتهی الارب ). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیة واسعة و جبل یقال له لباب و هو لبنی خالد. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لباب . [ ل ُ ] (ع اِ) گیاه اندک . (منتهی الارب ).
لباب . [ ل َ ب ِ ] (ع اِفعل ) لباب ِ لَباب ِ؛ باکی نیست ترا. (منتهی الارب ).
لباب . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ). گزیده ٔ هر چیز. ویژه ٔ هر چیز. بهتر چیزی . چیزی بی آمی...
لُبابالاَلباب (تألیفشده در حدود ۶۱۸ قمری) نام نخستین کتاب زندگینامه تألیفی به زبان فارسی است. این کتاب نوشته محمد عوفی است. در این کتاب زندگینامه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لباب البر. [ ل ُ بُل ْ ب ُرر ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ). ۞
لباب القمح . [ ل ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِمرکب ) نشاسته است . لباب الحنطة. (اختیارات بدیعی ).
لباب القوام . [ ل ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ).
لباب الحنطة. [ ل ُ بُل ْ ح ِ طَ ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ) (بحر الجواهر). آبگون . (فرهنگ ).
لباب القرطم . [ ل ُ بُل ْ ق ُ طُ ] (ع اِ مرکب ) مغزدانه ٔ کافشه است . (فهرست مخزن الادویه ). مغز خسکدانه . گرم و خشک بود و مسهل بلغم بود و قولن...