اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لباب

نویسه گردانی: LBAB
لباب . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ). گزیده ٔ هر چیز. ویژه ٔ هر چیز. بهتر چیزی . چیزی بی آمیغ. نفیس . (دستوراللغة). || مغز. لباب فستق ؛ مغز پسته . (مهذب الاسماء). لب ّ لباب ؛ مغز بی آمیغ. میانه ٔ نفیس :
بجان عاقله ٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشور است و حضرت تو لباب .

خاقانی .


باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب .

مولوی .


بر لبیب آید لباب آن کاس او
وز غبی کم گردد استیناس او.

مولوی .


لیکن هم ار بدیده ٔ معنی نظرکنی
در پرده ٔقشور توان یافتن لباب .

قاآنی .


|| عقل . خرد :
کو نظرگاه شعاع آفتاب
کو نظرگاه خداوند لباب .

مولوی .


|| آردِ نرم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) لواب . نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه ٔ فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ دلی گردد (؟) وچشمه ٔ مارگان و چشمه ٔ ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.