گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لعل نویسه گردانی: LʽL لعل . [ ل َ ] (اِ) ۞ پشه ٔ سخت بزرگ در مازندران و جنگلهای آن . جای گزیدگی وی سخت بیاماسد و گاه باشد که قرحه پیدا آرد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی لعل لعل . [ ل َ ع َل ْ ل َ / ل َ ع َل ل ] (ع ق ، اِ) مگر. (منتهی الارب ). شاید. تواند بود. باشد که . یحتمل .یمکن . بودکه . بوکه . امید. (منتخب اللغات ... لعل لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ۞ (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه ۞ و صورت دیگر آن لال... لعل لعل. (ا. ع-فا). از لال و نال فارسی. در انگلیسی spinel، سنگی است مانند یاقوت (ruby) اما نرم تر از آن که انولع بدخشانی و یمانی اش نامی است. لع... لعل درلعل لعل درلعل . [ ل َ دَ ل َ ] (ص مرکب ) پر از لعل . انباشته به لعل . لعل مضروب در لعل : شنیدم لعل درلعل است کانش اگر دلدار من شد کو نشانش . نظا... لعل کش لعل کش . [ ل َ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ لعل : خنده زنان از کمرش لعل ناب بر کمر لعل کش آفتاب .نظامی . خط لعل خط لعل . [ خ َطْ طِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) موی تازه بردمیده بر پشت لب . (از آنندراج ). لعل گر لعل گر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از ایجادکننده ٔ لعل . (آنندراج ). سازنده ٔ لعل : سنبل او سنبله ٔ روزتاب گوهر او لعل گر آفتاب . نظامی .لعل فشان... لعل لب لعل لب . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق . (آنندراج ). شهر لعل کنایه به شهر عشاق---شهری در مازندران که پشه های گزنده و بد نیش دارد نوش لعل این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود