اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لنگر

نویسه گردانی: LNGR
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندیز بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در 15هزارگزی شمال خاوری طرقبه . جلگه و گرمسیر. دارای 20 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ) آلتی آهنین پیوسته به طنابی یا زنجیری طویل که آنگاه که توقف کشتی را خواهند آن را در آب افکنند. آهنی پیوسته به ط...
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ) جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام به مردم دهند. (جهانگیری ). جائی که آنجا طعام به فقراء دهند. (غیاث ). خانقاه ....
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 8هزارگزی جنوب خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر. د...
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در هفت هزارگزی شمال باختری بجنورد، کنار راه مالرو عمومی بجنورد ...
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 64هزارگزی شمال باختری تربت جام ، کنار راه شوسه ٔ عمومی م...
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 30هزارگزی جنوب باختری مانه و دوهزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمو...
وسیله ای برای کوبیدن به در که به شکل لنگر کشتی است. در قدیم کوبیدن به لنگر برای غیر از محارم و شاید گاهی هم برای محارم می بود. به غلط عده ای از صا...
کوه لنگر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) که لنگری چون کوه دارد. سنگین و عظیم چون کوه .- کشتی کوه لنگر ؛ کنایه از اسب قوی پیکر و نیرومند : بریدم بدا...
لنگر دادن . [ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) آغاز از دست دادن تعادل چیزی چون علم برپای داشته و لنگه بار حیوانات و غیره .
لنگر کردن . [ ل َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جا گرفتن و تمکن ورزیدن . (آنندراج ) : لنگر نکرده ایم چو گوهر در این محیطاز بوستان دهر چو شبنم...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.