گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لو نویسه گردانی: LW لو. (اِخ ) ۞ نام رودخانه ای به فرانسه به درازای 125هزار گز. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی لله لو لله لو. [ ل َ ل َ لو ] (اِخ ) دهی جزء بخش نمین شهرستان اردبیل ، واقع در 28هزارگزی شمال اردبیل و دوهزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل . کوهستانی و... لله لو لله لو. [ ل َ ل َ لو ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 41500گزی شمال کلیبر و 41500گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی... یلک لو یلک لو. [ ی ِ ل َ لو ] (اِخ )دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ،واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ-میاندوآب . سکنه ... ولی لو ولی لو. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 2500 گزی شوسه ٔ تبریز به اهر، دارای 605 تن سکنه . رجوع به فره... هشت لو هشت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هشت خال باشد. (یادداشت به خط مؤلف ). هفت لو هفت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف ). در هر دست ورق چهار هفت لو وجود دارد. هتکه لو هتکه لو. [ هََ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی . واقع در 9 هزارگزی شمال شیرگاه و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ... لو دادن لو دادن . [ ل َ / لُو دَ ] (مص مرکب ) (عامیانه ) لاو دادن . رجوع به لاو دادن شود.- به لو دادن ؛ از دست دادن .از دست بدادن .- لو دادن چیزی ر... لو رفتن لو رفتن . [ ل َ / لُو رَ ت َ ] (مص مرکب ) از دست رفتن . لو داده شدن . رجوع به لو دادن شود. کهنه لو کهنه لو. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود