اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوط

نویسه گردانی: LWṬ
لوط. [ ل َ ] (ع اِ) چادر. || رداء. || ربا. || (ص ) مرد چست دست اندازنده ٔ درکارها. || چیز درچسبنده . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات...
لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک ...
لوت . [ ل َ ] (ع مص ) خبر دادن از آنچه پرسند کسی را. || نهان داشتن خبر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن . || بگردانیدن . (زوزنی ).
لوت . (اِ) محل بی آب و علف را گویند.
لوت . (اِخ ) (کویر...) نام کویری واقع در شمال کرمان و جنوب شرقی کویر نمک و سیصد گز پست تر از آن و آن بیابانی است خشک و هیچ اثر آب در آن ...
لوت پوت . (اِ مرکب ، از اتباع ) اقسام طعامهای لذیذ. (غیاث ). رجوع به لوت و پوت شود.
لوت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لوت خوردن . که لوت خورد. که لوت خوردن کار اوست : هرکه روزی برّه ای تنها نخورددر میان لوت ...
شاه لوت . (اِ مرکب ) (از: شاه + لوت ، غذا) غذای ممتاز. غذای شاهوار. || روده ٔ گوسفند باشد که به گوشت و مانند آن آگنده باشد. آکنج . آگنج . عص...
کویر لوت . [ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به لوت (اِخ ) شود.
لوت باغچه . [ چ َ ] (اِخ ) نام محلی به روی خط سرحدی ایران و عراق . (از جغرافیای غرب ایران ص 134).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.