اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوط

نویسه گردانی: LWṬ
لوط. [ ل َ ] (ع اِ) چادر. || رداء. || ربا. || (ص ) مرد چست دست اندازنده ٔ درکارها. || چیز درچسبنده . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لوت خواره . [خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) لوت خوار : شیرخواره چون ز دایه بسْکُلَدلوت خواره شد مر او را می هلد.مولوی (مثنوی نیکلسون دفتر 3 ص 7...
لوت لندر. [ ت ِ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) برهنه . به تمامه برهنه و بیشتر درباره ٔ اطفال متداول است . رجوع به لوت و لندر شود.
لوت و پوت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خورشها. اقسام مطعوم . غذا. این لغت از توابع است به معنی اقسام خوردنیها و انواع طعامها و مأکولات و...
لوت و عور. [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. به تمام برهنه .
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و...
صحرای لوت . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به کویر لوت شود.
لوت و لندر. [ ت ُ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بالتمام عور. بالتمام عریان . کاملاً برهنه . بالتمام لوت و عور. لوت ِ لندر. بچه های کوچک تمام ع...
لوت زنگی احمد. [ زَ اَ م َ ] (اِخ ) محلی در شمال بم و نرماشیر کرمان .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.