گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لولو نویسه گردانی: LWLW لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (اِ) لولب . نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء) ۞ . لولا. و رجوع به لولا شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی لولو لولو. (اِ) ۞ قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم . || فاروغ . یک سر دو گوش . کُخ . بُغ. صورت مهیبی که براي ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج ) (برهان... لولو لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص ) لوالو. مردم سبک و بی تمکین . (آنندراج ) (برهان ). لولو لولو. (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود. لولو لولو. (اِخ ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر... لولو لولو. (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل . دارای 265 تن سکنه .آب آن از... لولو لولو. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل .دارای 115 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول... لولو رو رو . روان . روح . شبح لؤلو لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر ۞ . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجا... ده لولو ده لولو. [ دِه ْ ل ُ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 33هزارگزی شمال خاوری کرمان . سکنه ٔ آن 450 ت... لولو زدن لولو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پرحرفی کردن (در تداول مردم گناباد خراسان ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود