اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مال

نویسه گردانی: MAL
مال . (حامص ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال . خاکمال . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف ) مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کننده و ساینده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند دستمال و رومال یعنی جامه ای که بر دست و روی می مالند و دست و روی را بدان پاک می کنند. (ناظم الاطباء). در برخی ترکیبات به معنی مالنده آید: خشت مال . نمد مال . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف مالنده : خشت مال . دست مال . دشمن مال . رومال . ریش مال . عدومال . کلاه مال . نمدمال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ن مف ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیده آید: پامال .حنامال . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف مالیده : آب مال . پامال . پایمال . خاکسترمال . خاکشیر یخ مال . روغن مال . شیرمال . کف مال . گل مال . لجن مال . لگدمال . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || (نف ) مخفف مالان : سینه مال . کورمال . کورمال کورمال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) پر. ممتلی . مالامال . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مالامال شود. || شبه و مانند و مشابه . || (اِ) آرامی و استراحت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || قرعه . (ناظم الاطباء). بخت آزمایی . (از فرهنگ جانسون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مال عبدعلی . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
مال الاجاره. [لُ اِ]. (ا. مر. عر.). پولی که مستٲجر در برابر استفاده از ملک یا خانه به ‌صاحب ملک می‌دهد؛ اجاره‌بها.
شن مال کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شن ، شوخ ظرفی را زدودن . (یادداشت مؤلف ). شن مالی کردن .
گه مال کردن . [ گ ُه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گه آلودن . || نیک نشستن . پاکیزه نکردن . پلیدی نیک نزدودن .
گل مال کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن گل . مالیدن گل به ظرف تا شوخ آن برطرف شود. || مالیدن گل به در و دیوار. || مجازاً پوشان...
خاک مال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطاوعه ٔ خاک مال کردن .
خاک مال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین آوردن پهلوان را. (غیاث اللغات ). || شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی . || تطهیر: ولوغ کل...
خاک مال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) خواری دادن . رجوع به خاک مال شود.
لجن مال کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهمتها بر کسی نهادن . با تهمت او را بدنام کردن .
مال محمد صالح . [ م ُ ح َم ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای است در شش فرسنگی جنوب شول گپ . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۲ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.