مال
نویسه گردانی:
MAL
مال . (حامص ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال . خاکمال . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف ) مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کننده و ساینده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند دستمال و رومال یعنی جامه ای که بر دست و روی می مالند و دست و روی را بدان پاک می کنند. (ناظم الاطباء). در برخی ترکیبات به معنی مالنده آید: خشت مال . نمد مال . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف مالنده : خشت مال . دست مال . دشمن مال . رومال . ریش مال . عدومال . کلاه مال . نمدمال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ن مف ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیده آید: پامال .حنامال . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف مالیده : آب مال . پامال . پایمال . خاکسترمال . خاکشیر یخ مال . روغن مال . شیرمال . کف مال . گل مال . لجن مال . لگدمال . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || (نف ) مخفف مالان : سینه مال . کورمال . کورمال کورمال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) پر. ممتلی . مالامال . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مالامال شود. || شبه و مانند و مشابه . || (اِ) آرامی و استراحت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || قرعه . (ناظم الاطباء). بخت آزمایی . (از فرهنگ جانسون ).
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مال و منال از ریشه عربی و بیشتر متداول در کردستان است و بیشتر در احوال پرسی ها استفاده میشود. مال، هر چیزی است که در تملک کسی باشد و منال به معنی اهل ...
مال محمود. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
مال محمود. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
رویینه مال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تیز. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) صدایی که از دهن برآرند. (ناظم الاطباء). || جراد. (منتهی الارب ) (یادد...
مال امیری . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
مال احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) طایفه ای از ایل قشقایی و مر کب از 30 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
مال اندوزی . [ اَ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی مال اندوز. جمعآوری ثروت و خواسته . ذخیره کردن ثروت . و رجوع به مال اندوز شود.
مال خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب شول کپ . (از فارسنامه ٔناصری ). دهی از دهستان حیات داود است ک...
مال خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فلاورد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 418 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
مال پاشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) مال افشاندن . مال بخشیدن . زر و سیم افشاندن : مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان باده نوشیدن و بوسیدن معشوقه ٔ ...