مال
نویسه گردانی:
MAL
مال . [ مال ل ] (ع ص ) رجل مال ، بستوه آمده . (منتهی الارب ). رجل مال ، مرد بستوه آمده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی ب...
مال . (حامص ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال . خاکمال . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف ) مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کن...
مال. (ا)، (زبان مازنی)، نشان، رّد پای،اثر. "چوی مال در شوونه،حرفه مال در نشوونه ." ، اثر چوب از بین می رود ولی اثر زخم زبان هرگز.
مأل . [ م َ ءَ / م َءْل ْ ] ۞ (ع ص ) مرد فربه سطبر، مؤنث آن مألة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): رجل مأل ؛ مرد فربه . (ناظم الاطباء)....
مال مالی . (اِ) به لغت اصفهان حردون است و در تنکابن ماچه کول نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به حردون شود.
مال رو. [ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راه مال رو،راهی که با ستور بدان توان رفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). راهی که از آن با چارپایانی مانند ا...
آب مال = نگهبان آب . مسؤول آب
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مال ور. [ وَ ] (ص مرکب ) مالدار و توانگر و غنی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
گه مال . [ گ ُه ْ ] (نف مرکب ) که گه مالد. که به پلیدی آلوده کند. || (ن مف مرکب ) مالیده به گه . آلوده به پلیدی .