مالق
نویسه گردانی:
MALQ
مالق . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ماله ٔ زمین . (دهار). ماله که بدان زمین کشت راهموار و برابر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی ، ماله ای که بدان زمین کشت را هموار و برابر کنند. (ناظم الاطباء). آنچه برزگر بدان زمین شیار کرده را هموار کند و عبارت لسان چنین است : چوبی عریض که با رسن به دو گاو بسته شود و مرد بر آن ایستد و گاوان آن را کشند. (از اقرب الموارد). || ماله ٔ گلکاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماله ٔ گلکاری . (ناظم الاطباء). ماله ٔ گلکار، معرب ماله ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به مالج و ماله شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معلق کشیدن . [ م ُ ع َل ْ ل َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از ورزش کشتی که سر بر زمین گذاشته آن طرف غلطیدن باشد به هندی کلابازی گویند....
معلق بریان . [ م ُ ع َل ْ ل َ ب ِ ] (اِ مرکب ) ظاهراً بریانی که بر تنور یا تنوره می آویخته اند تاسرخ شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دلم ت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باغهای معلق . [ ی ِ م ُ ع َ ل ل َ ] (اِخ ) حدائق معلقه . نام باغهایی که بخت النصر پادشاه معروف بابل برای زن خود آمی تیس دختر هووخشتر شاه ...
کله معلق زدن .[ ک َل ْ ل َ / ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سر رابر زمین گذاشتن و معلق زدن . (فرهنگ فارسی معین ). سربر زمین نهادن و پا...
کله معلق شدن . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )با سر به زمین افتادن . وارونه شدن . معلق شدن با سر.و رجوع به کله معلق و ...
کله معلق خوردن . [ ک َل ل َ / ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) با سر بر زمین خوردن . با کله بر زمین افتادن .