گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مأل نویسه گردانی: MAL مأل . [ م َ ءَ / م َءْل ْ ] ۞ (ع ص ) مرد فربه سطبر، مؤنث آن مألة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): رجل مأل ؛ مرد فربه . (ناظم الاطباء). || (مص ) مألة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع مألة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی معل معل . [ م ُ ع َل ل ] (ع ص ) بیمار. (آنندراج )(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به اعلال شود. معل معل . [ م َ ع ِ ] (اِ) نامی است که در کتول به کرم البری ۞ دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244... مال ملا مال ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ ۞ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. این ده ... مال ور مال ور. [ وَ ] (ص مرکب ) مالدار و توانگر و غنی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مال رو مال رو. [ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راه مال رو،راهی که با ستور بدان توان رفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). راهی که از آن با چارپایانی مانند ا... مال خر مال خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است . (از فرهنگ فارسی معین ). || خریدار مال دزدی و اموال مسروقه . (فره... مال ده مال ده . [ دِ ه ْ ] (نف مرکب ) مال دهنده . منعم . معطی . بخشنده : جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی شکرستانی . فرخی .از ب... مال بند مال بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) تیری ۞ بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه ... مال بخش مال بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) سخی و جوانمرد و باسخاوت . (ناظم الاطباء). مال بخشنده . بخشنده ٔ ثروت و خواسته . || (اِ مرکب ) نام روز هشتم است ا... مال آور مال آور. [ وَ ] (نف مرکب ) آرنده ٔمال . کسی که مال و ثروت آورد. و رجوع به مال شود. || تازیانی که در دریا دزدی می کنند. (ناظم الاطباء). ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود