گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مثل نویسه گردانی: MṮL مثل . [ م ُ ث ِل ل ] (ع ص ) بسیارثَلَّة ۞ گردیده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دارای رمه ای بزرگ از گوسپند و بز و میش باشد. (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی مثل شدن مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. م... مثل گشتن مثل گشتن . [ م َ ث َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مَثَل ِ سایر شدن : و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت : «خذ من جذع مااعطاک » و این سخن م... مثل آوردن مثل آوردن . [ م َ ث َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) مثل زدن . مثل ذکر کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن : تمثیل ،مثل آوردن . (منتهی ... تولید مثل این دو واژه عربی است و پارسی آن این است: گونه زایی gune-zâi مثل و شبیه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تأکید مثل تأکید مثل . [ ت َءْ دِ م َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از جهات توصیف مسندالیه تأکید مثل است چون :«امس الدابر» و «نفحة واحدة» و مثل ا... مثل راندن مثل راندن . [ م َ ث َ دَ ] (مص مرکب ) مثل آوردن . مثل زدن . مثل ذکر کردن . مثل نقل کردن : راند خواهم ز گفته هات مثل گفت خواهم ز کرده هات س... مثل نهادن مثل نهادن . [ م َ ث َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مانند کردن . تشبیه کردن : مه بکاهد کزودو هفته گذشت عمر را جز به مه مثل منهید.خاقانی . مقابله به مثل این عبارت عربی است و پارسی جایگزین این است: پرتیکره pratikre (سنسکریت) مثل بختک بجانم افتاده مانند کابوسی گریبانگریم شده ، ناراحتی و نگرانی دائم از چیزی یا کسی ، کابوس مدام . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود