محار
نویسه گردانی:
MḤAR
محار. [ م َح ْ حا ] (اِخ ) عمربن مسعود. رجوع به عمربن مسعود و الاعلام زرکلی شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
محار. [ م َ ] (ع مص ) حور. محارة. حَور. بازگشتن . (منتهی الارب ). باز گشتن از چیزی و به چیزی . (از لسان العرب ). || کاستن و کم گردیدن . (منته...
مهار. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان ) (از ...
مهار. [ م َ ] (اِ) قسمتی که در هواپیما بالها را به هم وصل می کند ۞ . || (اصطلاح پزشکی ) چین جلدی ۞ موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط و...
مهار. [ ] (اِ) اسم هندی سناء مکی است . (فهرست مخزن الادویه ).
مهار. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مهر و مهرة. (ناظم الاطباء). ج ِ مهرة، به معنی اسپ کره و بچه ٔ نخستین اسپ و جز آن . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ).
کلمه ی (مهار ) به معنی تکه چوبی است که متصل به دو ریسمان است که تیکه چوب در دهان بز شیر خوار قرار می گیرد و توسط ریسمان محکم به سرش بسته می شود تا جلو...
بی مهار. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهار) بدون افسار. که افسار ندارد. || کنایه از بی قید و بند. بی بند و بار. سرخود : چندین در معصیت مدو بچپ...
سست مهار. [ س ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از رام و مطیع بودن . (برهان ) (آنندراج ). مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء) : با مرادت سپهر سست مهار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.