اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محراب

نویسه گردانی: MḤRʼB
محراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاط...
محراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محل جنگ (از ریشه حرب به معنای جنگ) محل جنگ با شیطان مکانی در مساجد که رو به قبله می سازند و تزیین های کاشی کاری ؛ گچبری و کتیبه دارد.
در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، محراب چنین آمده است: بالاخانه، صدر مجلس، بهترین جای خانه، صدرنشین خانه، بالاترین جای در مسجد، جایگاه پیش نماز؛ شاه نشین، ...
محراب خوان . [ م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) پیشنماز : حافظ جلال الدین محمود خطیب ، حافظ و محراب خوان آنجا (یعنی خانقاه اخلاصیه ) (ترجمه ٔ مجالس الن...
محراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست ...
مِحراب یا نمازگاه پیشوا، طاق‌نمایی است که جهت قبله را در مسجد نشان می‌دهد که پیشوای دینی یا پیش‌نماز در اثنای نماز گزاردن در آن می‌ایستد. در مسجدها مح...
هفت محراب فلک . [ هََ م ِ ب ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبعه ٔ سیاره است که هفت کوکب باشد. (برهان ).
بنام خدا مهراب واژه ای مرکب از مهر و آب که هر دو فارسی میباشد همانند مهر داد مهر + داد با تشکر جنانی
مهراب. محل برآمدن خورشید (مهر) ، جایی در مشرق که خورشید از آنجا بر می آید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.