محضور
نویسه گردانی:
MḤḌWR
محضور. [ م َ ] (ع ص ) چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضورة؛ یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن حاضر میشوند پس پر کن ظرف خود را از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
محذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً ۞ .و وقاک اﷲ کل م...
محزور. [ م ُ ح َزْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته شده از خشم . خشمناک . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که ...
محظور. [ م َ ] (ع ص ) ممنوع . قدغن شده . حرام کرده شده . منعکرده شده . (غیاث ). قدغن . مانع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ۞ حرام . (منتهی الا...
مهزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هزر که به معنی راندن و دور کردن کسی را به عصا باشد. (از منتهی الارب ). رانده و دور کرده شده . (آنندراج )...
محذور اخلاقی. منع اخلاقی، آن امر اخلاقی (نه قانونی و یا شرعی) که انسان را از انجام عملی باز می دارد. واژۀ «محذور» معانی «امر مخوف»، «مانع» و «مشقت و ر...