مرا. [ م ِ ] (از ع ، اِمص ) ستیزه . جدل . همسری . جدال . مراء. رجوع به مراء شود
: آن است مرا کز دل با من به مرانیست
آنها نه مرا اند که با من به مرااند.
ناصرخسرو.
در کان دل من گهر از بهر گروهی است
پاکیزه که بی هیچ مرا اند و مرااند.
ناصرخسرو.
بل مرا این مراست با قدما
که مجلی منم در این مضمار.
خاقانی .
تا بدانی که خدای پاک را
بندگان هستند پرحمله و مرا.
مولوی .
چون برآمد این نکاح آن شاه را
نا نژاد صالحان بی مرا.
مولوی .
-
مرا کردن ؛ ستیزه و لجاج کردن . همسری و مقابله نمودن
: اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
ناصرخسرو.
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی بامه مرا کرد.
نظامی عروضی .