مراء
نویسه گردانی:
MRʼʼ
مراء. [ ] (اِخ ) (نام قدیم مروان ) دهی است جزء دهستان تارود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. در 11هزارگزی جنوب غربی دماوند و 5هزارگزی راه اصلی دماوند به تهران ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 800 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ تارود تأمین می شود. محصولش غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، انگور،پیاز و شغل مردمش زراعت و جاجیم بافی است . آثار قلعه خرابه ٔ قدیمی و دو بقعه ٔ معروف به مقبره ٔ پسران مروان دارد. مزارع کبوددره ، و ریگ دره ، و یک مزرعه ٔ دیگرجزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مراء. [ م ِ ] (ع مص ) با کسی ستهیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (دستورالاخوان ). جدال و ستیزه کرده .(غیاث اللغات ). پیکار نمودن با کسی . ج...
مرا. [ م َ ] (از « مََ »، مخفف «من » + را) من را. برای من . به من . مرا به دو صورت استعمال شده است : صورت مفعولی و صورت مسندالیهی . کلمه ٔ ...
مرا. [ م ِ ] (از ع ، اِمص ) ستیزه . جدل . همسری . جدال . مراء. رجوع به مراء شود : آن است مرا کز دل با من به مرانیست آنها نه مرا اند که با من ...
مرا. [ م ِ ] (از ع ، اِمص ) در این بیت از مسعودسعد ظاهراً به جای «مَرْی ْ» استعمال شده است و آن دست و پا کوفتن اسب است به زمین : نه این ...
مرا. [ م ِ ] (اِ) دوستی . یاری . ۞ || آفتاب ۞ . || جهان .عالم . || جرعه های مساوی . (ناظم الاطباء).
مرع . [ م َ ] (ع مص ) روغن بسیار بر سر مالیدن . (منتهی الارب ). مالیدن سر را بوسیله ٔ روغن . (از اقرب الموارد). || شانه کردن موی . (از منتهی الار...
مرع . [ م َ ](ع اِ) زمین گیاه ناک و فراخ علف . (آنندراج ). || کلأ. ج ، اَمرُع ، اَمراع . (از اقرب الموارد). || فراوانی علف و چراگاه . (از من...
مرع . [ م َ رَ ] (ع مص ) گیاه ناک گردیدن رودبار و فراخ علف شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مراعة. و رجوع به مراعة شود. || در خصب و...
مرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) فراخی علف و چراگاه . (ناظم الاطباء).
مرع . [ م َ رِ ] (ع ص ) مرد چراگاه جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خصب . (از اقرب الموارد).