مراغة
نویسه گردانی:
MRʼḠ
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). در عربی به معنی غلطیدن جانور است خواه طائر باشد خواه چارپا، در این صورت اسم ظرف است از روغ به معنی غلطیدن حیوان . (غیاث اللغات از قاموس و صراح و منتخب ): مارغه بالتراب ؛ الزقه به ، والاسم المراغة. (متن اللغة). خرغلط. خرغلت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مراغه شود. || (اِ) جای غلطیدن ستور. (منتهی الارب ) (دستورالاخوان ). موضعی که در آن دواب به خاک غلطند. (از لسان العرب ). موضع تمرغ دواب . (متن اللغة). مراغ . متمرغ دابه .(اقرب الموارد). جای خرغلط زدن . || (ص ) خرماده که منع نکند گشن را. (منتهی الارب ). ماده خری که نره خر را از خود منع و رد نکند. (از متن اللغة). || هو مراغة مال ؛ ازاؤه . (متن اللغة) (اقرب الموارد). نیکو تیمارکننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مراغه زن . [ م َ غ َ/ غ ِ زَ ] (نف مرکب ) غلت زننده . غلطنده : تا به زیر زمانه ٔ کهن است نفس در آرزو مراغه زن است .سنائی .
مراغه گر. [ م َ غ َ / غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) غلطنده . غلت زننده : بودم دوان چو گور به دشت فساد و فسق تازنده و مراغه گر و بارناپذیر.سوزنی .
مراغه زدن . [ م َ غ َ / غ ِ زَ دَ ](مص مرکب ) خرغلت زدن . خرغلط زدن . تمرغ : خصمانت مراغه می زننداندر خوی هر چند که بی مرند در تبریزند.؟
مراغه کردن . [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغ...
علی مراغه ای . [ ع َ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) وی در ذی قعده ٔ سال 528 هَ . ق . با همدستی ابوعبیده محمد دهستانی ، آقسنقر حاکم مراغه را به قتل رساند...
رصد خانه مراغه : بدین معناست که در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در زمان حکومت ایلخانیان که در آن زمان به دست خواجه ساخته شد. در آن زمان برای رصد ستارگان ...
نازکی مراغه ای . [ زُ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از منتخب التواریخ آرد: از سخنوران قرن ششم هجری بوده ، اشعار ذی...
رکنالدین اوحدی اصفهانی مراغهای (۶۷۳–۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسیگوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. زندگینامه اوحدالدین بن حسین اص...
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر...