مرباء
نویسه گردانی:
MRBAʼ
مرباء. [ م َ ب َءْ ] (ع اِ) جای دیده بان . محل مرتفعی که بر آن چیزی را نگرند. (ناظم الاطباء). محل مراقبت و دیده بانی . مَربَاءَة. مرباء. مرتباء. (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
مرباء. [ م َ ] (ع اِ) پایه ٔ نردبان . (منتهی الارب ). رجوع به مِرباء شود.
مرباء. [ م ِ ] (ع اِ) مرقاة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نردبان . نردبام . رجوع به مَرباء شود.
مربا. [ م ُ رَب ْ با ] (ع ص ، اِ) هرچیز که در شیره ٔ شکر آن را تربیت کرده پرورش دهند.مازیانه . مازیاره . مازیاری . ربید. رچال . (ناظم الاطباء). ...
چهارگوش، چهار کنج، چهار پهلو، چهار سو
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چسروش casruŝ (اوستایی: چثروشه caşruŝa) چورس curas (خراسانی).***فانکو آدینات 09163657861
مربع. [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای اقامت در ایام بهار. (منتهی الارب ). جائی که خاص اقامت ایام ربیع باشد. مرتبع. متربع. (از متن اللغة). آنجا که بها...
مربع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) تب ربع رسیده . (منتهی الارب ). گرفتار تب ربع. (ناظم الاطباء).
مربع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) ماده شتر که در بهار بچه آورده باشد یا آن که بچه ٔ او با او باشد. (منتهی الارب ). ناقه ای که در فصل بهار نتاج آرد. ...
مربع. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) چوبی که دو کس دو طرف آن بگیرند و بر آن تنگبار انداخته بر پشت ستور بار نهند. (از منتهی الارب ).
مربع. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که چهارگوشه باشد. (غیاث اللغات ). چهارگوشه از هر چیزی . (منتهی الارب ). چهارگوشه . چهارسو. که صاحب ارک...