مرض
نویسه گردانی:
MRḌ
مرض . [ م َ رِ ] (ع ص ) بیمار و بیماردل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).دارای مرض و بیماری . ج ، مِراض . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع مص ) بیمار شدن و پراکنده و مضطرب خاطر گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بیمار شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ...
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع اِ) بیماری و پراکندگی مزاج بعد صحت و درستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری . (غیاث ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجان...
مرض . [ م ِ ] (ع اِ) کشت و زرع که کوبیده باشند و هنوز به باد نداده باشند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). ج ، اَمراض .
مرض خوره. بیماری جُذام. رجوع شود به خوره.
برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به مقالۀ جذام در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی و مقالۀ Leprosy در دانشنامۀ ویکی پ...
غرض و مرض . [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نظر شخصی . اشکال تراشی در کار کسی ۞ . دشمنی و دوروئی .
غرض و مرض داشتن . [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) باغرض بودن . نظر شخصی داشتن . غرض داشتن .اشکال تراشی در کارها کردن . دشمنی و دوروئی دا...
مرذ. [ م َ ] (ع مص ) مالیدن و نرم کردن نان را. (از منتهی الارب ). مرث . (متن اللغة).
مرذ.[ م ُ رَذذ ] (ع ص ) ارض مرذ علیها؛ زمین باران رسیده . زمینی که باران نرم و ریزه بر آن باریده باشد ۞ . رجوع به رذاذ و ارذاذ شود.
مرذ. [ م ُ رِذذ ] (ع ص ) یوم مرذ؛ روز رذاذناک . (آنندراج ) (از متن اللغة). روزی که در آن باران نرم و ریزه آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
مرز. [ م َ ] (اِ) ۞ سرحد. (لغت فرس اسدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ).دربند. ثغر. حد. خط فاصل میان دو کشور : بیایید یکسر به درگاه من ک...