اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرذ

نویسه گردانی: MRḎ
مرذ. [ م ُ رِذذ ] (ع ص ) یوم مرذ؛ روز رذاذناک . (آنندراج ) (از متن اللغة). روزی که در آن باران نرم و ریزه آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مرذ. [ م َ ] (ع مص ) مالیدن و نرم کردن نان را. (از منتهی الارب ). مرث . (متن اللغة).
مرذ.[ م ُ رَذذ ] (ع ص ) ارض مرذ علیها؛ زمین باران رسیده . زمینی که باران نرم و ریزه بر آن باریده باشد ۞ . رجوع به رذاذ و ارذاذ شود.
مرز. [ م َ ] (اِ) ۞ سرحد. (لغت فرس اسدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ).دربند. ثغر. حد. خط فاصل میان دو کشور : بیایید یکسر به درگاه من ک...
مرز. [ م ُ ] (اِ) ۞ مقعد. (برهان قاطع) (رشیدی ) (انجمن آرا). نشستگاه . (اوبهی ) (برهان قاطع). سوراخ مقعد. (غیاث اللغات ). مخرج سفلی . سوراخ ک...
مرز. [ م َ ] (ع اِ) عیب . زشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کلمه ٔ فارسی معرب است به معنی : حباس که بدان آب را حبس کنند و نگه دارند...
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع مص ) بیمار شدن و پراکنده و مضطرب خاطر گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بیمار شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ...
مرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع اِ) بیماری و پراکندگی مزاج بعد صحت و درستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری . (غیاث ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجان...
مرض . [ م َ رِ ] (ع ص ) بیمار و بیماردل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).دارای مرض و بیماری . ج ، مِراض . (از اقرب الموارد).
مرض . [ م ِ ] (ع اِ) کشت و زرع که کوبیده باشند و هنوز به باد نداده باشند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). ج ، اَمراض .
معادل حریم در زبان عربی
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.