مرعد
نویسه گردانی:
MRʽD
مرعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || ابر غرنده . (ناظم الاطباء). || ترساننده و یا وعده ٔ بدکننده . (آنندراج ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مرعد. [ م ُ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || کثیب مرعد؛ تل ریگ ریزان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مراد. [ م ُ ] (ع اِ) (از «رود») نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام . خواسته . بویه . خواهش : چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحا...
مراد. [ م َ ] (ع اِ) جای آمد و شد کردن شتران . (منتهی الارب ). مکان ریادالابل . (از اقرب الموارد). || مرادالریح ؛ جای آمد و شد کردن باد. (منته...
مراد. [ م َ رادد ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُرِدّ. (اقرب الموارد). رجوع به مُرِدّ است .
مراد. [ م َرْ را ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ). عنق . (اقرب الموارد). ج ، مَرارید.
مراد. [ م ِ ] (اِ) نام سنگی باشد بسیار عجیب و از حرکت آفتاب الوان مختلفه در او ظاهر میگردد یعنی هر ساعت به رنگی می نماید و آن را به لغت سر...
مراد. [ م ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ مارِد. (از اقرب الموارد). رجوع به مارد شود.
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) نام تیره ای است از طایفه ٔ عکاشه ٔ ایل هفت لنگ . رجوع به جغرافیایی سیاسی کیهان ص 74. و رجوع به هفت لنگ شود.
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) ابن علی بن داودالحسینی ازبکی بخارائی ، متولد سال 1050 و متوفی 1123 هَ . ق .مؤسس مدرسه ٔ مرادیه ٔ دمشق و مؤلف کتاب «ال...
مراد. [ م ُ ] (اِخ ) ابن مالک بن أددبن زید، کهلانی از قحطانیه ، جد جاهلی یمانی است . از فرزندان وی اند: فروة مسبک ، صحابی پیغمبر، و شریک بن ...