مرغ
نویسه گردانی:
MRḠ
مرغ . [ م َ ] (ع اِ) آب دهان روان . (منتهی الارب ). آب دهان . (دهار). لعاب و آب دهان . سال مرغه ؛ آب دهان وی جاری گشت . (از اقرب الموارد). || اشباع کردن از روغن . (از اقرب الموارد). || فراهم آمدنگاه پِشگل گوسفند. (ازمنتهی الارب ). محل گرد آمدن آب که در آن پشگل گوسفند جمع شده باشد. (از اقرب الموارد). || مرغزار و روضه ، یا مرغزار بسیار گیاه . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). مرغة. رجوع به مرغة شود. ج ، مُروغ .
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
جاناتان مرغ دریایی [نوروزی] (به انگلیسی: Jonathan Livingston Seagull) حکایتی است در قالب دستان کوتاه که ریچارد باخ آن را نوشتهاست. این رمان در سال ۱۹...
قافیه تنگ بودن لغتنامه دهخدا قافیه تنگ بودن . [ ی َ / ی ِ ت َ دَ ] قافیه تنگ شدن (آمدن ،افتادن )؛ مشکل بودن (شدن ) اتیان قوافی : خاقانی را گلی بچنگ ا...
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). |...
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیس...
مرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) برافتادن بار خرمابن از بسیاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افتادن بار خرمابن پس از اینکه بزرگ شده باشد. ...
مرق . [ م َ رَ ] (ع اِ) شوربا، و مرقة اخص است از آن . (منتهی الارب ). خوردی . (دهار). || آب که از گوشت خارج گردد. (از اقرب الموارد). سس . آب...
مرق . [ م َ رَق ق ] (ع اِ) یکی از دو طرف و دو پره ٔ بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به مرقان [ م َ رَق ْ قا ] شود.
مرق . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) پشم بوی بد گرفته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مرق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمرَق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امرق شود. گرگان و ذئاب پشم ریخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب...
مرق . [ م ُ رِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاق . رجوع به ارقاق شود. || فرس مرق ؛ اسب رقیق تنک سم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).