اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرغ

نویسه گردانی: MRḠ
مرغ . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أمرغ . رجوع به أمرغ شود. || ج ِ مَرغاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مرغاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان کلپایگان در 14 هزارگزی شمال کلپایگان و یکهزار گزی غرب راه گلپایگان به خمین ،...
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برخوار بخش حومه شهرستان اردستان ؛ در 48هزارگزی جنوب اردستان ، در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 1...
مرغ پر. [ م ُ پ َ ] (نف مرکب ) سریعالحرکة. تیزرو. || در بیت ذیل استعاره از تیر است : دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت مرغ پران ترکشش پیک سبا...
مرغ وش . [ م ُ وَ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ . بسان مرغ : مرغ بر بالاپران و سایه اش میدود بر خاک و پران مرغ وش .مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مرغ وار. [ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ . بسان مرغ . مانند مرغ . مرغ مانند : می پرم مرغ وار گرد جهان هیچ جا آشیان نمی یابم . خاقانی .خاطر ت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مگس مرغ . [ م َ گ َ م ُ ] (اِ مرکب ) انواعی از مرغان به الوان زیبا در امریکا که ماده و نر و جوجه های آن در نیمه ٔپوست گردویی گنجند. (یادداشت ...
میش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ۞ پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.