اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرق

نویسه گردانی: MRQ
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق ۞ شنیدم . (از العراضه فی الحکایة السلجوقیه از محمدبن نظام حسینی یزدی ص 86). || پوست بوی گرفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند انتن من المرق . (اقرب الموارد). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. (منتهی الارب ). || خار خوشه ٔ غله ٔ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشم حلاجی شده . || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. (از اقرب الموارد). || گویند اصابه ذلک فی مرقک ؛ یعنی این مصیبت بدو رسید ازجرم تو یا بسبب تو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَمراق (منتهی الارب )، مُروق . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مرغ قاف، مرغان قاف؛ عنقا. سیمرغ : باز ارچه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آئین پادشاهی. حافظ.
مرغ سان. {مُ} (ص مرکب). چون مرغ. مرغ وار. بسان مرغ . مانند مرغ . مرغ مانند. ///////////////////////////////////////////////////////////// مُرغ سان از ...
خاگ ماکیان، بیضه عربی. تُخمِ مُرغ سلول نطفهٔ مادهٔ (تخمک) مرغ و معمولاً به شکل بیضی است. وزن تخم‌مرغ به‌طور متوسط و بدون احتساب پوستهٔ آن ۵۸ گرم است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مرغ سحر نام تصنیف مشهوری است که نخستین بار با صدای ملوک ضرابی و بعد با صدای قمرالملوک وزیری اجرا شد. شعر تصنیف مرغ سحر را ملک‌الشعرای بهار سرود و آهنگ...
مگس مرغ . [ م َ گ َ م ُ ] (اِ مرکب ) انواعی از مرغان به الوان زیبا در امریکا که ماده و نر و جوجه های آن در نیمه ٔپوست گردویی گنجند. (یادداشت ...
میش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ۞ پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ...
هشت مرغ . [ هََ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان دارای 373 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ ج...
مرغ دار. [ م ُ ] (نف مرکب ) مرغ دارنده .دارنده ٔ مرغ . || کسی که به تربیت مرغان پردازد. آنکه مرغ پرورش دهد. آنکه مرغ نگه داری کند.
مرغ پلو. [ م ُ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) طعامی مرکب از پلو و مرغ پخته . پلو که در آن مرغ پخته یا سرخ کرده نهند و سپس دم کنند.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۲ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.