اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرق

نویسه گردانی: MRQ
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق ۞ شنیدم . (از العراضه فی الحکایة السلجوقیه از محمدبن نظام حسینی یزدی ص 86). || پوست بوی گرفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند انتن من المرق . (اقرب الموارد). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. (منتهی الارب ). || خار خوشه ٔ غله ٔ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشم حلاجی شده . || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. (از اقرب الموارد). || گویند اصابه ذلک فی مرقک ؛ یعنی این مصیبت بدو رسید ازجرم تو یا بسبب تو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَمراق (منتهی الارب )، مُروق . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
مرغ . [ م ُ رَغ ْ غِن ْ ] (ع ص ) مرغّی . رجوع به مرغی در ردیف خود شود.
مرغ . [ م َ رَ ] (ع مص ) عیب ناک کردن ناموس کسی را. (از منتهی الارب ). || پلیدو آلوده گشتن عرض و ناموس کسی . (از اقرب الموارد).
مرغ . [ م َ رِ ] (ع ص ) شَعر مرغ ؛ موی بسیار روغن پذیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان کلپایگان در 14 هزارگزی شمال کلپایگان و یکهزار گزی غرب راه گلپایگان به خمین ،...
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
مرغ . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برخوار بخش حومه شهرستان اردستان ؛ در 48هزارگزی جنوب اردستان ، در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 1...
مرغ پر. [ م ُ پ َ ] (نف مرکب ) سریعالحرکة. تیزرو. || در بیت ذیل استعاره از تیر است : دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت مرغ پران ترکشش پیک سبا...
مرغ حق . [ م ُ غ ِ ح َق ق ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گونه ای جغد که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمه ٔ ...
مرغ وش . [ م ُ وَ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ . بسان مرغ : مرغ بر بالاپران و سایه اش میدود بر خاک و پران مرغ وش .مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.