مس ء
نویسه گردانی:
MS ʼ
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میانه ٔ راه رفتن . (منتهی الارب ). در وسططریق راه رفتن . (اقرب الموارد). || تباهی انداختن بین قوم . || همیشگی کردن چیزی راو درنگ کردن . || فریفتن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حق کسی را در درنگ و سپس انداختن . (منتهی الارب ). فراموش کردن و تأخیر کردن در ادای حق کسی . (اقرب الموارد). || بازایستانیدن جوش دیگ را به آب . || به سخن نرم کردن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
مث . [ م َ ] (اِ) شیره ٔ انگور و دوشاب و شیره ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مث . [ م َث ث ] (ع مص ) تراویدن خیک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تراویدن روغن از خیک . (ناظم الاطباء). || دست در چیزی ...
مث . [ ] (اِخ ) شهرکی است از تبت که به قدیم از چین بود. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 75).
مس جوش . [ م ِ ] (اِ مرکب ) لحیم مس . رجوع به مس و لحیم شود.
مس ده . [ م ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلان کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. 150 تن سکنه دارد. واقع در 15هزارگزی مغرب چالوس از طری...
مص . [ م َ ] (علامت اختصاری ) در این لغت نامه مخفف و رمز است مصدر را. رمز است کلمه وماده ای (مدخلی ) را که در این لغت نامه به صورت مصدر م...
مص . [ م َص ص ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). امتصاص . (المصادر زوزنی ) ...
مص . [ م ُص ص ] (ع ص ) خالص هر چیزی . کرملی گوید کلمات مح ، محض ، محت ، لحت ، نحت ، نص ، قح ، کح ، صم ، همه به معنی خالص و با مص در معنی مش...
مص . [ ](اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است . (فارسنامه ٔ اب...
مس پوش. (Copper sheathing) (ن مف مرکب ) مس پوشیده . پوشیده ٔبا/به مس. - مس پوش کردن گنبد، سقف و شیروانی؛ پوشیدن سطوح به تنکه ٔمس. پوشیدن/پوشش زیر خط آ...