اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مستعسل

نویسه گردانی: MSTʽSL
مستعسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعسال . انگبین جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زنبور عسل که عسل درست کند. (اقرب الموارد). رجوع به استعسال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مستاصل ازبیخ برکنده, ریشه‌کن شده, بینوا, بیچاره ( اسم ) 1 - ازبیخ برکنده، ریشه کنده . 2 - بی نوا بی چیز تهی دست . 3 - بدبخت پریشان حال . 4 - مجبور. ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیصال . از بیخ برکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئصال و استیصال شود...
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیصال . از بیخ برکنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). از بیخ کنده . ریشه کن شده : به...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.