مستاصل
نویسه گردانی:
MSTAṢL
مستاصل
ازبیخ برکنده, ریشهکن شده, بینوا, بیچاره
( اسم ) 1 - ازبیخ برکنده، ریشه کنده . 2 - بی نوا بی چیز تهی دست . 3 - بدبخت پریشان حال . 4 - مجبور.
مستاصل ساختن
(مصدر) 1- ریشه کن کردن ازبیخ برکندن . 2 - فقیرکردن تهی دست کردن . 3 - بدبخت کردن پریشان ساختن : شاه بدخشان ... عاقبت سلطان ابوسعید میرزا ایشان را مستاصل ساخت و مملکت راتصرف کرد. 4 - مجبورکردن .
مستاصل شدن
( مصدر ) 1- ریشه کن شدن ازبیخ برکنده شدن . 2 - فقیرشدن تهی دست شدن : (( ومیترسم که اگر مال مواضعت را امسال را طلب کنند بعضی مستاصل شوند . 3 - بدبخت شدن پریشان شدن . 4 - مجبورشدن .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیصال . از بیخ برکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئصال و استیصال شود...
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیصال . از بیخ برکنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). از بیخ کنده . ریشه کن شده : به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مستعسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعسال . انگبین جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زنبور عسل که عسل درست کند. (اقرب ...