اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مظهر

نویسه گردانی: MẒHR
مظهر. [ م ُ هََ ] (ع ص ) پیدا. (دستورالاخوان چ نجفی ص 591). آشکار کرده . آشکار شده . و هویدا گشته . (ناظم الاطباء). مترادف ظاهر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی
گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش .

خاقانی .


- های مظهر ؛ های ملفوظ مانند های پادشاه و فربه . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مظهر. [ م َهََ ] (ع اِ) جای بالا رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). محل صعود و جای بالا رفتن . ج ، مظاهر. (ناظم الاطباء). || ...
مظهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) خداوند ستور برنشست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خداوند ستور سواری . ج ، مظهرون . (ناظم الاطباء). یقال ...
مظهر. [ م ُ ظَهَْ هََ ] (ع ص ) قوی پشت از شتران و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردی سخت پشت . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
مظهر هندی . [ م َ هََ رِ هَِ ] (اِخ ) قاضی آکره است . مداح فیروز شاه و عین الملک بوده بعضی او را مظهر مذکور خوانند و بعضی جدا دانند علی ای حال ...
مظهر گجراتی . [ م َ هََ رِ گ ُ ] (اِخ ) از سخن گویان شیرین زبان و فاضلان نیکوبیان و اصلش از ایران است هشت هزار بیت در دیوانش جمع آمده و ای...
مظهر استرآبادی .[ م َ هََ رِ اِ ت َ ] (اِخ ) هدایت نویسد: نامش میرمحمد صادق از معاصرین و مردی مهربان و خلیق بود. طبعی سلیم داشته . غزلسرایی ...
مزهر. [ م ِ هََ ] (ع اِ) بربط. عود. ج ، مَزاهر. (اقرب الموارد) (دهار) (مهذب الاسماء) (یواقیت ). بربت . گران . (السامی ). چوبی که بدان میزنند و م...
مزهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کسی که آتش برای مهمان می افروزد ۞ . (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.