گفتگو درباره واژه گزارش تخلف معما نویسه گردانی: MʽMA معما. [ م َ ع َ ] (ع حرف ربط مرکب ) ۞ با آنکه . با وجود اینکه : چون عبدالمطلب بمرد وصایت ها به عباس کرد معما ۞ که او کهتر بود به سال از یازده پسر که او را بودند. (کتاب النقض ص 544). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی معما معما. ۞ [ م ُ ع َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) پوشیده شده . || نابینا کرده شده . || مکان پوشیده . || به اصطلاح کلامی که به وجه صحیح دال باشد ... خط معما خط معما. [ خ َطْ طِ م ُ ع َم ْ ما ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خط روان . مقابل خط خوانا. || کنایه از ماه نو. (آنندراج ) : دوش بر لوح فلک ... معما گشادن معما گشادن . [ م ُ ع َم ْ ما گ ُدَ ] (مص مرکب ) به معنی حل کردن معما. (آنندراج ). معما نهادن معما نهادن . [ م ُ ع َم ْ ما ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رمزهائی را معین کردن تا بضرورت در نامه ها و پیغامها از آنها استفاده شودمکتوم ماندن مقصود... معمع معمع. [ م َ م َ ] (ع ص ، اِ) زن ساخته روزگار بامال که از مال چیزی کسی را ندهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ... معمع معمع. [ م َ م َ ] (اِ صوت ) آوازه بره آنگاه که مادر را طلبد یا آواز گوسفند که تنها مانده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعبع. ماما مشاور ،آنکه در محله از او نظر بخواهند ،تیز خاطر ،روشن رای،زن ساخته روزگاربا مال که از مال چیزی کسی را ندهد ، ماما ماما. (اِ) مادر. (ناظم الاطباء). مادر. ام . والده . زن که کودکی یا کودکانی زاده است . در زبان اطفال ، نه نه . مامان . (یادداشت به خط مرحوم د... ماما واژه از زبان هندی- فارسی- اروپای که همخانواده واژه مادر یا مامان می باشد. این واژه هیچ ربطی به واژه عربی ام ندارد. مادر به معنی پستان مادر و مکیدن ا... ماما بمعنی خواهر کارمند و پرستار می باشد، که در بیمارستان مراقب بیماران است. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود