اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معین

نویسه گردانی: MʽYN
معین . [ م َ ] (ع ص ) آب روان . (دهار). آن آب که می بینند چون می رود. (مهذب الاسماء). آب روان بر روی زمین . (ترجمان القرآن ). جاری و روان . (غیاث ) (آنندراج ) : و حصاری محکم در میان شهر و خندقی که به آب معین برده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 129).
- ماء معین ؛ آب روان روشن و پاک . ماء معیون . (منتهی الارب ). آب ظاهرو جاری بر روی زمین که آن را بتوان دید. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترکیب ماء معین ذیل ماء شود.
|| خوب . گرامی . پسندیده . مطلوب : غث و سمین و معین و مهین آن را وزنی نهند. (سندبادنامه ص 245). از هرچه حادث شود غث و سمین و معین و مهین و صلاح و فساد و خیر و شر بدانی . (سندبادنامه ص 87). || چشم کرده . (منتهی الارب ). چشم کرده . چشم زده . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
معین داشتن . [ م ُ ع َی ْ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . مقرر کردن : فرمود تا وجه کفاف او معین دارند. (گلستان ).
یحیی بن مَعین بن عون بن زیاد بن بسطام با کنیهٔ أبو زکریا (۱۵۸هـ. ق. /۷۷۵م در نزدیکی الانبار— ۲۳۳هـ. ق/۸۴۷م در مدینه) محدث و رجالی در قرون اولیهٔ پس از...
معین شیرازی . [ م ُ ن ِ ] (اِخ ) از شعرای قرن نهم و از مصاحبان امیرعلیشیرنوایی بوده است . این مطلع از اوست :شد دلق مرقع گر و باده و شادیم کا...
معین الاسلام . [ م ُ نُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) یاری دهنده ٔ اسلام . لقب یا عنوانی بود که به علمای دین می دادند.
معین العلماء. [ م ُ نُل ْ ع ُ ل َ ] (ع ص مرکب ) یاری کننده ٔ دانشمندان . لقب یا عنوانی بود که به علمای دین داده می شد.
معین التجاری . [ م ُ نُت ْ ت ُج ْ جا ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به معین التجار. و رجوع به معین التجار شود. || گل صدتومانی . (یادداشت ب...
سیزدهم تیرماه مصادف با سالگرد درگذشت "محمد معین" استاد دانشگاه تهران و پدر فرهنگ فارسی است. او در روز نهم اردیبهشت ماه سال 1297 هجری شمسی در محله زرجو...
معین آباد پایین . [ م ُ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 157 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
معین استرآبادی . [ م ُ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری است . در مشهد مقدس اقامت گزید و به سال 976 هَ . ق . عازم حج گردید و از آنجا...
قصیر معین الدین . [ ق ُ ص َ رِ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) از توابع اردن است و در آن نیشکر فراوان روید. (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.