مقدم
نویسه گردانی:
MQDM
مقدم . [ م ُ دَ ] (ع اِ) وقت اقدام ، و گویند هو جری ٔ المقدم ؛ او در هنگام اقدام دلیر است . (منتهی الارب ). وقت و هنگام پیش رفتن و پیش آمدن و اقدام . هو جری ٔ المقدم ؛ او در پیش آمد و اقدام باجرأت است ، و در معیار گوید که گویا مصدر است از «افعال » مانند مخرج و مدخل . || دلیری و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مقدم . [ م َ دَ] (ع مص ) بازآمدن . قُدوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). از سفر و یا از جایی بازآمدن . (غیاث ) (آنندراج )...
مقدم . [ م ُ دِ ] (ع اِ) گوشه ٔ چشم از سوی بینی . (مهذب الاسماء). مقدم العین ؛ کنج چشم . مقابل مؤخرالعین که دنباله ٔ چشم است .(از منتهی الا...
مقدم . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع ص ) پیش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیش درآمده و پیش فرستاده و در پیش جای گرفته و پیش آمده وپیش رفته و از پی...
مقدم . [ م ُ ق َدْ دِ ] (ع ص ) فراپیش دارنده . (مهذب الاسماء). پیش کننده . (غیاث ) (آنندراج ). پیش کننده و در پیش جای گیرنده . (ناظم الاطباء).
مقدم . [ م ُ ق َدْ دِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقدم . [ م ُ ق َدْ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 934 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
(maqdam) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ کاتیهات kâtihâ (کردی: کاتی هاتن kâtihâten)؛ 2ـ آگم ãgam (سنسکریت)**** فانکو آدینات 09163657861
حسن مقدم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) او راست : نمایشنامه ای به نام «جعفرخان از فرنگ آمده » که در 1301 هَ . ق . چاپ شده است . (ذریعه...
فرغ مقدم . [ ف َ غ ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
خانه و موزه مقدم مربوط به اواخر دوره قاجار است و در تهران، ضلع شمالی خیابان امام خمینی (ره)، خیابان شیخ هادی واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۷۹ ب...