گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مکان نویسه گردانی: MKAN مکان . [ م َ ] (نف ، ق ) مکنده . درحال مکیدن : خروشان و خون از دو دیده چکان کنان پر به چنگال و خونش مکان . فردوسی .همه بیشه شیرندبا بچگان همه بچگان شیر مادر مکان . فردوسی .و رجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی مکان مکان . [ م َک ْ کا ] (ع ص ) مرد مکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنکه بمکد شیر گوسپند را و ندوشد به ناکسی و فرومایگی . (منتهی الارب ... مکان مکان . [ م َ ] (ع اِ) جای . (ترجمان القرآن ). جایگاه . ج ، امکنة. (مهذب الاسماء). جایگاه . جای . مکانة. ج ، امکنة و اماکن . (منتهی الارب ). جای ب... مکان مکان . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج... مکان مکان: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جیناک jinAk (دری) تاژار tAžAr (پارتی: tažar)؛ آسپد Aspad (سنسکریت: Aspada) ویاک vyAk، گواک gevAk ، گیاگ/ک ... زه مکان زه مکان . [ زِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه است که در بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای... خوش مکان خوش مکان . [خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِ مرکب ) مکان خوب . جای نیکو. خوش مکان خوش مکان . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در جنوب خاوری پاوه و 7 هزارگزی راه اتومبیل رو ک... خوش مکان خوش مکان . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در نه هزارگزی جنوب باختری برازجان ، کنار را... خوش مکان خوش مکان . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 4 هزارگزی جنوب اردکان و 6 هزارگزی باختری ... بچه مکان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود