گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مکان نویسه گردانی: MKAN مکان . [ م َ ] (نف ، ق ) مکنده . درحال مکیدن : خروشان و خون از دو دیده چکان کنان پر به چنگال و خونش مکان . فردوسی .همه بیشه شیرندبا بچگان همه بچگان شیر مادر مکان . فردوسی .و رجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی بچه مکان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. جنت مکان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اسم مکان این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامجیناک nâmjinâk (نام + جیناک: مکان. «پارسی نو») **** فانکو آدینات 09163657861 قید مکان این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: زیگ تاژار zig tâžâr (مانوی+ تاژار از پارتی tažar: مکان) ****فانکو آدینات 09163657861 خرم مکان خرم مکان . [ خ ُرْ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 45هزارگزی راه فرعی کام فیروز به پل خان . ... نقل مکان نقل مکان . [ ن َ ل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) جابه جا شدن . از جائی به جای دیگر رفتن . تغییر مکان و منزل دادن : دل به خط نقل مکان ... عالی مکان عالی مکان . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه منزلت و مقام رفیع دارد. آنکه مکان شریف دارد. عالیقدر. عالیجاه : بگشا ز بال همت عالی مکان گره تا کی شوی ... مریم مکان مریم مکان . [ م َرْ ی َ م َ ] (ص مرکب ) دارای مکانی همانند مکان مریم : زان رای کان برادر عیسی نفس زده دولت نصیب خواهر مریم مکان شده .خاقا... اسم مکان اسم مکان . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مکان ، اسمی است که دال بر مکان و محل باشد. در فارسی برای ساختن اسم مکان یکی از اد... چراغ مکان چراغ مکان . [ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت که در 3هزارگزی جنوب رشت واقع شده . جلگه ، مرطوب و معتدل اس... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود