ملاءة
نویسه گردانی:
MLAʼ
ملاءة. [ م ُ ءَ ] (ع اِ) چادر. ج ، مُلاء. (مهذب الاسماء).چادر. (دهار). چادر یک لخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فجمعهم و استحضرالصباح ملاءة و بسطها و دفع اطرافهاالی اربعة نفر یمسکونها فی الهواء ثم رمی بالیاقوتةفوق الملاءة باقصی قوته و لماسقطت علی الملاءة قال ... (الجماهر ص 63). || هر جامه ٔ نرم . ج ، مُلاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جامه ای که بر رانها پوشند. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) زکام از پُری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گرانی از امتلاء و زکام از پری . || سستی شتر از طول حبس پس از سیر و سفر. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِلح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود. || ج ِ مَلیح . (منتهی الارب ). ج ِ ملیح ...
ملاح . [ م ُ ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دارای ملاحت . (از اقرب الموارد).
ملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از مل...
ملاح وار. [ م َل ْ لا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند ملاح : یکی ۞ ملاح وار به مجدفه ٔ پنجه ٔ پای ، کشتی قالب را به کنار افکندی یکی ... (مرزبان...