اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملاح

نویسه گردانی: MLAḤ
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِلح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود. || ج ِ مَلیح . (منتهی الارب ). ج ِ ملیح و ملیحة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملیح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ملاح . [ م َل ْلا ] (ع ص ، اِ) کشتیبان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتیبان و این مأخوذ از مَلح...
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) باد که کشتی بدان روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توبره . (منتهی الارب ) (آن...
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
ملاح . [ م ُ ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دارای ملاحت . (از اقرب الموارد).
ملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از مل...
ملاح وار. [ م َل ْ لا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند ملاح : یکی ۞ ملاح وار به مجدفه ٔ پنجه ٔ پای ، کشتی قالب را به کنار افکندی یکی ... (مرزبان...
ملاة. [ م َ ] (ع اِ) دشت سنگریزه و سراب ناک . ج ، مَلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دشت سنگریزه ناک و سراب ناک . (ناظم الاطب...
ملاه . [ م َ ] (اِ) گیاهی که از آن حصیر سازند و دوخ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ملاءة.[ م ُ ءَ ] (ع اِمص ) زکام . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زکام از امتلاء. (از اقرب الموارد). || سستی شتر از دی...
ملاءة. [ م َ / م ِ ءَ ] (ع مص ) مَلأ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَلأ شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.