ملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از ملیح است . ج ، مُلاّحون . (از اقرب الموارد). || (اِ) شوره گیاه . (منتهی الارب ). از شوره گیاهان است و گویند قاقلی است . مُلاّحة واحد آن است . (از اقرب الموارد). اندروطالیس یا قاقلی . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی جزء اول ص
332). اندروطالیس است و به لغت مغربی قاقلی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اندروصاقس
۞ . کشملخ . قاقلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اندروصاقس در همین لغت نامه شود.