اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملاءة

نویسه گردانی: MLAʼ
ملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِمص ) هیئت پُر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءة؛ ای الامتلاء.(از اقرب الموارد). || زحمت امتلای طعام وسیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِلح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود. || ج ِ مَلیح . (منتهی الارب ). ج ِ ملیح ...
ملاح . [ م ُ ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دارای ملاحت . (از اقرب الموارد).
ملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از مل...
ملاح وار. [ م َل ْ لا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند ملاح : یکی ۞ ملاح وار به مجدفه ٔ پنجه ٔ پای ، کشتی قالب را به کنار افکندی یکی ... (مرزبان...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.