ملخ . [ م َ ل َ ] (اِ) ترجمه ٔ جراد
۞ . (آنندراج ). معروف است ، به عربی جراد گویند. (انجمن آرا). جانورکی بال دار که گاه خسارت و زیان بسیار وارد می آورد و کشت و زرع را به طوری نابود می کند که مورث قحط و غلا می شود. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مذخه »
۞ . در گزارش پهلوی «مذک
۞ ». در زبان ارمنی ، مرخ
۞ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از نوع حشرات «اورتوپترها»
۞ و از خانواده ٔ «اکریدیده ها»
۞ . این حشره را که دقیقاً «اکریدیوم »
۞ نامند دارای گونه های فراوان است که اختصاصاً در نواحی گرم زندگی می کند و در جنوب فرانسه هم دیده می شود.نوعی از آن به نام «اکریدیوم آژیپتیوم »
۞ با اندام «قهوه ای - خاکستری »رنگ و پرزدار گاهی طولش تا
6 سانتیمتر می رسد. این حشره در بیشه های گرم زندگی می کند. ملخ های مهاجر همانند ملخ های سیاحتگر وملخ های مراکشی شمال افریقا ویران کننده ٔ مزارع و کشاورزی و آفت خطرناکی هستند. این حشره غالباً به رنگهای سبز و زرد و قهوه ای درمی آید وپاهای عقبی آن به نسبت بزرگ است و به او اجازه می دهد که به خوبی بجهد. این حشره در چمن زارها و مزارع زندگی می کند و جنس نر صدای تیز شدیدی دارد. نوع سبز این حشره که به نسبت بزرگ و به طول سه تا چهار سانتی متر بالغ می شود گاهی با زنجره اشتباه می شود. «اکریدین ها» یا ملخ های مهاجر در گروههای انبوه حرکت می کنند و ویران کننده ٔ کشاورزی و باغها به شمار می آیند. این حشره در نواحی مجاور صحراها و اختصاصاً در نواحی صحراهای نزدیک به مدیترانه ، در افریقا و آسیا که از سنگال تا سند گستردگی دارد و نیز در نواحی آمریکای مرکزی و شمال آرژانتین در تمام فصل ها مشاهده می شود و هنگامی که خشکسالی ناگهانی در این نواحی روی دهد و این حشره برای تغذیه در تنگی بیفتد ناگریز به مهاجرت به نواحی دیگر می شود. مهاجرت این حشره به دو طریق انجام می گیرد: حشرات جوان (لاروها و حشرات تکامل نیافته ) که فاقد بالند، و نیز موجودات ریزی که تازه از تخم درآمده اند شروع به حرکت آرام و خوردن و تراشیدن تمام گیاهانی می کنند که در مقابل خود می یابند چنانکه هر گیاهی با حمله ٔ این حشره نابود می گردد و هنگامی که این حشره به حد بلوغ برسد و دارای بال گردد شروع به تکثیرو تولید مثل فراوان می کند و پس از تخم گذاری در دسته های بسیار بزرگ و انبوهی شروع به پرواز کرده بهر طرف روی می آورند و هر جای که فرود آیند در مدت بسیار کمی همه چیز را می بلعند، و چون فصل گرما به پایان رسد جنس های ماده آخرین تخم گذاری خود را انجام می دهند و سپس از بین می روند و تل اجساد آنها عفونت های بسیار شدیدی به وجود می آورد. تخم حشره که در خاکهای خشک گذاشته شده است هنگامی تبدیل به حشره می شود که باران کافی و چندروزه باریده باشد و این مبین آن است که خشکسالی پایان یافته است و در غیر این صورت تخمها می توانند ماههای متمادی در زیر خاک به حالت خواب باقی بمانند. وسایل از بین بردن ملخ های مهاجر مختلف است از آن جمله ایجاد شیار در گرداگرد زمینی که حشره ٔ نورسیده و بی بال شروع به حرکت می کند و چون در عمق این شیار افتند با آتش زدن و یا در خاک مدفون ساختن و دیگر وسایل آنها را نابود می کنند و برای از بین بردن حشره ٔ بالدار در گذشته سعی می شد که با ایجاد سر و صدای شدیدو تیراندازی با تفنگ و افروختن آتش و ایجاد دود، گروه انبوه حشره را از مزارع و باغها دور سازند و چون این حشرات انبوه بر جائی فرومی آمدند آنها را با خرمن کوب و وسایل دیگر می کوبیدند و یا حتی میدان فرود آمدن آنها را به آتش می کشیدند و آنها را از بین می بردندولی اکنون با شعله افکن های جنگی و تلمبه های مخصوص و به کمک هواپیما و هلی کوپتر، محلول
50 در
100 کلروپیکرین
۞ و دیگر سمهای حشره کش را بر روی انبوه این حشرات در هوا و زمین می پاشند و آنها را نابود می سازند. (از لاروس بزرگ )
: تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت .
خسروی .
جراد را به پارسی ملخ گویند و او گرم و خشک است . (الابنیه چ دانشگاه ص
100).
حدیث ثنای من و حضرتت
چو ران ملخ
۞ دان و چون خوان جم .
ابوالفرج رونی .
همی شرم دارم که پای ملخ را
سوی بارگاه سلیمان فرستم .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 679).
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن هر چه این گدای آرد.
انوری (ایضاً ص 591).
شعر فرستادنت دانی ماند به چه
مور که پای ملخ پیش سلیمان برد.
جمال الدین اصفهانی .
از سلیمان یاد کن وز مور وز پای ملخ
این از آن دستست دردسر همی زیرا دهد.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص
128).
عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ
نه چو زنبور کزو سوزش و غوغا شنوند.
خاقانی .
این چو مگس می کند خوان سخن را عفن
وآن چو ملخ می برد کشته ٔ دین را نما.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 38).
چرا پیچد مگس دستار فوطه
چرا پوشد ملخ رانین دیبا.
خاقانی .
گر ملخ را نیست بر پا موزه ٔ زرین سار
ران او رانین دیبا برنتابد بیش از این .
خاقانی (ایضاً ص 338).
آورده اند که زغنی بود چند روز بگذشت تا از مور و ملخ و هوام و حشرات که طعمه ٔ او بود هیچ نیافت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص
138).
دجله بود قطره ای از چشم کور
پای ملخ پر بود از دست مور.
نظامی .
چون ملخ بر همدگر گشته سوار
از نهیب سیل اندر کنج غار.
مولوی .
پای ملخی پیش سلیمان بردن
عیب است ولیکن هنر است از موری .
سعدی .
نه در راغ سبزه نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ .
سعدی .
جان به تکلف بر جانان سپار
پای ملخ پیش سلیمان بیار.
خواجوی کرمانی (روضةالانوار چ کوهی کرمانی ص
48).
تو سلیمانی و من مورم و جز مور ضعیف
نزل پای ملخی نزد سلیمان که برد.
ابن یمین .
-
مثل ملخ ؛ سخت لاغر و باریک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مثل مور و ملخ ، چو مور و ملخ ؛ به عده سخت بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ .
عنصری (یادداشت ایضاً).
مردم غوری چون مور و ملخ بر سر آن کوه پدید آمدند. (تاریخ بیهقی ).
-
ملخ آبی ؛ نوعی از ماهی کوچک که آن را به عربی اربیان گویند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از ماهی کوچک . ملخ دریایی . (ناظم الاطباء). روبیان . جرادالبحر. میگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملخ پیاده ؛ ملخ جهنده را گویند و آن غیر ملخ پردار است و بعضی گویند ملخی است که هنوز پر برنیاورده است و آن را به عربی دبی خوانند. (برهان ). قُمَّل . (دهار)(ترجمان القرآن ). قُمَّلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملخ زدن کشت را و امثال آن را ؛ کنایه از خوردن و تباه کردن آن را. (آنندراج )
: فراقت کشت خسرو را که ترسیدی ز روز بد
ملخ زد کشت دهقان را که بیمش بودی از ژاله .
امیرخسرو (از آنندراج ).
|| پروانه (در هواپیما و کشتی )
۞ . دو یا چهار تیغه ٔ مورب فلزی که بر گرد محوری قرار گرفته و انحنای این تیغه ها چنان است که چون ملخ با نیروی موتور به گرد محور خود حرکت کند تیغه ها هوا را بریده به سمت خود می کشند و با فشار شدید (به نسبت سرعت حرکت ) به پس می رانند و در نتیجه هواپیما به پیش و هلی کوپتر به سوی بالا رانده می شوند (پارو زدن در قایق ها نیز بر همین اساس است ). در هواپیماهای ملخ دار این دستگاه را در جلو هواپیما و در هلی کوپترها بر روی سقف آنها جای می دهند. توضیح اینکه غالب هواپیماهای امروزی از قبیل هواپیماهای موشکی و هواپیماهایی که با موتور جت حرکت می کنند فاقد ملخ می باشد.