ملک
نویسه گردانی:
MLK
ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت خمیر گردید. (ناظم الاطباء). || توانا گردیدن و قادر شدن بچه آهو بر پیروی مادر. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد): ملک ولد الظبی امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی مادر خود. (ناظم الاطباء). || ملک علی الناس امرهم ؛ پادشاه مردم شد و متولی امور ایشان گشت . (ناظم الاطباء). ملک علی فلان امره ؛ مستولی بر امر فلان گردید. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ملک آباد. [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان است و 573 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
کرای ملک . [ ک َ م َ ل ِ ] (اِخ ) پسر امیر ارغون است و امیر ارغون آقا وی را در 654 هَ . به خدمت هولاکو فرستاده است . رجوع به تاریخ جهانگشا ج ...
ملک آرای . [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرا. کسی که آرایش می کند و مرتب می کند مملکت را. (ناظم الاطباء). که موجب نظم و رونق مملکت است : به شمش...
مرغ ملک . [ م َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهر کرد واقع در 38هزارگزی شمال غربی شهر کرد کنار راه مرغ ملک به ...
گوهر ملک . [ گ َ / گُو هََ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از پادشاهزاده باشد. || پادشاه را نیز گویند. (آنندراج ).
گوهر ملک . [ گ َ / گُو هََ م ُ ] (اِخ ) دخت ملکشاه سلجوقی و همسر سلطان مسعودبن ابراهیم ملقب به مهدالعراق . (اخبارالدولة السلجوقیة ص 58).
گوهر ملک . [ گ َ / گُو هََ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از ده تن ندیمه های شیرین است و چون خسرو و شیرین در شکارگاه بهم میرسند در وصف بهار و عیش خس...
قلعه ملک . [ ق َ ع َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 10هزارگزی شمال اهر و500 هزارگزی شوسه ٔ اهر به ...
قلعه ملک . [ ق َ ع َ م َ ل ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 19هزارگزی جنوب باختر داران و 5هزارگزی راه ما...
قنات ملک . [ ق َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده ، واقع در 11هزارگزی شمال باختری سوریان و 49هز...