ملک
نویسه گردانی:
MLK
ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت خمیر گردید. (ناظم الاطباء). || توانا گردیدن و قادر شدن بچه آهو بر پیروی مادر. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد): ملک ولد الظبی امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی مادر خود. (ناظم الاطباء). || ملک علی الناس امرهم ؛ پادشاه مردم شد و متولی امور ایشان گشت . (ناظم الاطباء). ملک علی فلان امره ؛ مستولی بر امر فلان گردید. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خراج ملک . [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خراج زمین . خراج مملوک . اتاوه . رجوع به «خراج الارض » و «خراج زمین » در این لغت نامه شود.
دیزج ملک . [ زَ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر با 618 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ملک علام . [ م َ ل ِ ک ِ ع َل ْ لا ] (اِخ ) کنایه از خدای دانا. خدای علیم . خدای تعالی : عزرائیل سلام ملک علام به سید عالم رساند و رسالت ...
ملک طاووس . [ م َ ل َ ] (اِخ ) نام شیطان است نزد علی اللهیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).نام شیطان نزد یزیدیها که او را می پرستند، اما نه ...
ملک ستایی . [ م َ ل ِ س ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک ستای . ستایشگری ملک . مداحی پادشاه : ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم از تو غزل سرایی از...
ملک سیرتی . [ م َ ل َ رَ ] (حامص مرکب ) ملک خویی . فرشته خویی . خوش خویی : کسی کوطریق تواضع رودکند بر سریر شرف سلطنت ولیکن تو جایش بدان و مکن م...
ملک ستانی . [ م ُ س ِ ] (حامص مرکب ) مملکت گیری و پیروزی . (ناظم الاطباء). کشورستانی . و رجوع به ملک ستان شود.
ملک سپاری . [ م ُ س ِ ] (حامص مرکب ) سپردن ملک . تفویض مملکت . واگذاری کشور و پادشاهی به دیگر کس : ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری با تو ندهد ...
ملک سلطان . [ م َ ل ِ س ُ ] (اِخ ) ملکشاه . ملکشاه سلجوقی : درسرای پادشاهی بر سریر خسروی چون ملک سلطان و چون الب ارسلان نیک اختر است . امیر مع...
ملک زادگی . [ م َ ل ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک زاده . شاهزادگی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).