منظر
نویسه گردانی:
MNẒR
منظر. [ م ُ ظَ ] (ع ص ) انتظارکشیده و گوش داده . (ناظم الاطباء). مهلت داده شده . ج ، منظرون ، منظرین : فیقولوا هل نحن منظرون . (قرآن 203/26). ماننزل الملائکة الا بالحق و ماکانوا اذاً منظرین . (قرآن 8/15). قال انک من المنظرین . (قرآن 14/7). || درپس انداخته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به انظار شود.
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
منذر. [ م ُ ذِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن منذر، ملقب به مغرور، در جنگ جواثا کشته شد و او بیست و هفتمین و آخرین ملوک لخمی است . (یادداشت مرحوم ...
منذر. [ م ُ ذِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن منذر، سومین از امرای تجیبی سرقسطه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ام منذر. [ اُم ْ م ِ م ُ ذِ ] (ع اِ مرکب ) اسب مادیان . (از المرصع) (از مهذب الاسماء). در مهذب الاسماء با الف و لام ، ام المنذر است .در اقرب الم...
باب منذر. [ ب ِ م ُ ذِ ] (اِخ )دروازه یا کوئی بشیراز بوده است . (شدالازار ص 134).
ابن منذر. [ اِ ن ُم ُ ذِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن منذر خزامی شود.
ابن منذر. [ اِ ن ُ م ُ ذِ ] (اِخ ) نعمان بن مُنذر، ملک حیره . او را کسری بپای پیلان افکند.- امثال :شبی چون شب ابن منذر ؛ شبی بیمناک و صع...
ابن منذر. [ اِ ن ُ م ُ ذِ ] (اِخ ) ابوبکر رئیس اصطبل و بیطاران سلطان ناصربن قلاوون (وفات 741 هَ .ق .). او راست کتاب الصناعتین البیطره و الز...
دارة منزر. [ رَ ت ُ م ِ زَ ] (اِخ ) نام جایی است . (معجم البلدان ). رجوع به دارةخنزر شود.
منذر اصغر. [ م ُ ذِ رِ اَ غ َ ] (اِخ ) از ملوک بنی جفنه یا غسانیان است که سیزده سال بعد از نعمان فرمانروایی کرد و پس از وی برادرش جبله به...
منذر اکبر. [م ُ ذِ رِ اَ ب َ ] (اِخ ) منذربن حارث بن جبله ، از ملوک بنی جفنه یا غسانیان است که بعد از پدر خود به سلطنت پرداخت و پس از وی ن...