منیع
نویسه گردانی:
MNYʽ
منیع.[ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . رجوع به ابوالعدیس شود.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
منیع. [ م َ ] (ع ص ) محکم و استوار چرا که هر چیز استوار، غیر را از مداخلت بازمیدارد. (غیاث ) (آنندراج ). استوار. (منتهی الارب ). استوار: حصن منی...
منیع. [ م َ ] (اِخ ) ابن خالدبن عبدالرحمن بن خالدبن الولیدالمخزومی . صاحب جامع منیعی در نیشابور. وی مردی مالدار و بزرگ منصب بود وی علاوه ب...
منیع. [ م َ ] (اِخ ) ابن معاویةبن قروةالمنقری نماینده ٔ قتیبه که نزد عبدربه فرستاده است .باز قتیبه منیعالمنقری را اینجا (به سیستان ) فرستادو...
ام منیع. [ اُم ْ م ِ م َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 284 شود.
ابن بنت منیع. [ اِ ن ُ ب ِ ت ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به بغوی عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیز مکنّی به ابوالقاسم شود.