گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مؤجة نویسه گردانی: MWJ مؤجة. [ م َ / م ُ ئو ج َ ] ۞ (ع مص ) شور و تلخ گردیدن آب . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ٔج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی موجة موجة. [ م َ ج َ ] (ع اِ) واحد موج ، یعنی یک کوهه ٔ آب . ج ، موجات . یکی موج . (منتهی الارب ). ج ، امواج . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد... موجه موجه . [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] (از ع ، اِ) موجة. یک موج . یکی موج . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . اشترک . شترک . (از یادداشت مؤلف... موجه موجه . [ ج َ ] (اِ) در اصطلاح پزشکی ، پژند. قثابری . برغست . آطریلال . قازایاغی . غازیاغی . (یادداشت مؤلف ). موجه موجه . [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه و وقار. (منتهی الارب ،ماده ٔ وج هَ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب... موجه موجه . [ م ُ وَج ْ ج ِه ْ] (ع ص ) نعت فاعلی از توجیه . آن که چیزی را بر یک روش و وتیره قرار می دهد. || آنکه بزرگ و باقدر می گرداند. (ناظم... موجه موجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) مُوَجِّه ْ. آنکه بزرگ و باقدر میگرداند. (ناظم الاطباء). موجح موجح . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) پوست تابان درخشان رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جامه ٔ سخت بافت . (منتهی ال... موجه movajjah این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاساویک pâsâvik (پاساو: توجیه؛ کردی + پسوند «ایک»؛ پهلوی)**** فانکو آدینات 09163657861 موءجه ئی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. گل موجه گل موجه . [ گ ُ ل ِ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی : به جام زرین همچون گل موجه درونش احمر باشد برونش اصفر.مسعودسعد (دی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود